با صدای جیغ یک زن از خواب بیدار میشم ولی وقتی بیدار میشم ... هیچ صدایی نمیاد ...
م م من ت ت تیر خوردم ... ولی ... الان کجام ؟
به دور و برم نگاه میکنم ... اینجا ... خونه ی منه ! من توی خونه ی خودمم ... وای خدایا شکرت ... یعنی همه اینا یک کابوس وحشتناک بود ؟ اون اتاق ... اون مردی که بهم تیر زد ... این دفعه یادم باشه هم بنزینو چک کنم هم گالن رو ... نمیدونم چه خبره ... دوباره یک مشروب کنارمه ... اتاق خیلی به هم ریختس ... تکه های غذا ... تابلو های کج و معوج ... میز چپه شده ... باید این گند کاری هارو تمیز کنم ! وایی ... اون دیگه ... دیگه چیه ؟
《 برای ادامه بزن رو ادامه مطلب ... راستی اگه پارت های قبلی رو نخوندی حتمی یه سر بهشون بزن تا داستانو بهتر متوجه بشی ! 》
به سمت << خیابان بارنی >> راه افتادم ... تاحالا اونجا نرفته بودم ... شاید یه بار ... اونم وقتی با مکس (( شوهرم )) رفته بودیم دور دور ... ولی زیاد به مکان دقت نکردم ... و البته اون موقع اینقدر هوا تاریک نبود ! خب چون معامله الماسه دیگه ... تا وسط های راه بنزین تموم کردم ... لعنت بهش !
رفتم صندوق رو نگاه کردم ولی هیچی نبود ! عجیبه ... دیروز یک گالن پر از بنزین داشتم ... ولی ... الان صندوق خالیه ... نه کاملا خالی ... یک کیسه سیاه هم داخلش هست !
《 برای ادامه بزن رو ادامه مطلب ... راستی اگه پارت یک رو نخوندی حتمی یه سر بهش بزن تا داستانو بهتر متوجه بشی ! 》
ایران کشور ت..ی نه ببخشید عزیز ما هست که کُلِش رو سیاست در بر گرفته ... نه اینکه جاهای دیگه این نیست ... چون تو جاهای دیگه حتی تو انیمیشن هاشونم سیاست رو مسخره میکنن ولی مهم اینه که مسخره میکنن نه بالا بگیرنش و کل کشورشون رو با اون مدیریت کنن ... به هر حال زیاد ز. نزنم بریم سراغ اصل مطلب ! اینجا سعی داریم ( یا دارم ! ) که D: رو ، رو لباتون بشونم و در حد ۲ دقیقه هم که شده خوشحالتون کنم ... شاد باشید چون اینجا از سیاست خبری نیست ...